حس از نو

ساخت وبلاگ

خسته‌م،

جسمم خسته‌س،یکم نگرانم برای فردا و چند و چونش،توسل کردم.

امیدوارم به یک خواب خوب و صبحی که با نسیم بهشت شروع می‌شه...

اعوذبالله من نفسی‌.‌..

حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 14:59

دارم فرار می‌کنم.از بغضم.از ترس‌هایم.از فکر‌های این روزهایم.از ذهنم می گذرد که فردا از همسر بخواهم عصری مرا به کافه ای برسانند تا کمی خلوت کنم.در واقع تا کمی بنویسم این افکار و ترس ها را.دارم فرار می‌کنم از اشک‌هایم که سفت و سخت راه گلویم را می‌بندند و نمی‌دانم‌ چه مانعی هست برای سرازیر شدنشان.حرف‌های حسینِ‌علی را کسی خوانده است و من شنیده‌ام‌ و پرم از سوال.که فلسفه‌ی دومین نامه‌ برای محمد حنفیه چیست؟و اما بعد... انگار که دنیا هرگز نبوده و آخرت همیشه بوده است.این مختصرترین نامه چند روز است فکرم را و دلم را و تعلقات و جهانم را به هم‌ریخته.و بعد از آن این بیت توی ذهنم نقش می‌بندد؛ دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ...وقتی داشت نامه‌را می‌خواند با خودم گفتم کاش این جمله را از زبان خودت با صدای خودت می‌شنیدم حسین‌جانِ‌علی. که خشم هایم را، که غم‌هایم، که اضطراب هایم را،که تعلقاتم را،که حسادت‌هایم را،ریشه‌های پوسیده‌ام را بکند از جا.دلم تکه‌تکه است و هیات محبوبم دیشب شب آخرش بود و اشک‌های سرسختم دیگر جایی کنار حوض،که سرم که تکیه به لبه‌ی حوض،کنار گلدان،بی دغدغه‌، با صدای سخنران که شروع می‌کند رها شوند و سبکم کنند ندارند.آن‌چه نیاز دارم را توی می‌دانی حسینِ علی! ما را تو می‌شناسی!و این پیچیده ترین بعد رابطه‌ی ماست... حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 2:09

بوی میس دیور و چند رایحه‌ی شیرین دیگر مثل صداهای همهمه‌ی منشی و مراجعین در هم پیچیده.پرسنل کراواتی،پزشک های مو‌مش کرده‌ی زیبا‌رو،مراجعینی که که شال‌هایشان توی کمد‌های خانه شان است.آراسته و زیبا.من با چادر و بی آرایش،با چشم‌های پف‌کرده و قرمز از هوا نشسته ام و دارم با دخترهای اینجا توی ذهنم دیالوگ می‌کنم.انتخاب آنها بهانه‌ای است که به انتخاب خودم عمیق فکر کنم.من چرا چادر می پوشم؟اگر یکی از آنها از من بپرسد چه می‌گویم؟چرا این سختی را به خودم هموار می‌کنم؟چرا و چراهای دیگر یکی بعد از دیگری می آیند و عاشقِ نهفته در دلم بی قضاوت، آرام پاسخ می‌دهد.آرامِ آرام... حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 11:45

می‌خواند و من گریه می‌کنم، مچاله‌ می‌شوم، دلتنگ می‌شم و همزمان احساس می‌کنم زنده‌ام...

حالا نشسته‌ام توی صحن و جان‌ داده‌ام به کسی که از نور می‌خواند...

و حس می‌کنم که مدینه‌ام،مکه‌ام،مشهدم،کربلایم،کاظمینم،سامرایم...

پ‌.ن برای آن مرد: در این تاریکیِ تردید،بیا آیینِ اصل آور...

حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 11:45

امشب جان خسته و روح و حس‌های درهم ریخته‌ام را برداشتم و آمدم لب حوض توی حرم نشستم.

من حرفی ندارم.آرزوهای در دلم را او که باید می‌داند.

من کجای دنیا این ارتباط را تجربه می‌کردم حسین‌جان اگر تو را نداشتم؟

دریای بیکرانِ هستی...

پ.ن:او در دل است و هیچ دلی بی‌ملال نیست...

حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 11:45